عاشقانه به تو

Tuesday, September 11, 2007

ايراني ها حسودن و منم ايراني ام! به خيلي از چيزها حسوديم ميشه، البته بهتر بگم به خيلي از چيزها غبطه مي خورم. معمولا هر چند وقت به يه وبلاگ حسوديم ميشه، به نوشته هاش يا نويسنده اش. حسوديم ميشه كه من اونجور نيستم يا اونجور نمي تونم بنويسم ,ولي هيچگاه فرصت نشد درباره اون وبلاگ ها بنويسم، از امروز مي خوام شروع كنم درباره اون وبلاگ ها بنويسم.
مدتهاست كه راديو سيتي رو ميخونم و هميشه از خوندنش لذت بردم، به رها حسوديم ميشه بخاطر طبع شاعرانه و طنازانه اش. شعرهاي اين خانوم واقعا فوق العاده و دلنشين است. شعر زير يكي از آخرين شعرهاي اين خانومه!
تو را می‌شود
خیلی ساده
دوست داشت

خیلی ساده
می‌شود تو را
دوست داشت
مثل نور آفتاب
از لای انگشتان به هم تنیده
و چشم‌هایی که هی
خیس می‌شود
خیس می‌شود
خیس می‌شود
مثل مَد
ّدر «والضاااالین»
با بغضی که بوی یاس می‌دهد
در کبودی سحرو اشک‌هایی که هی
نمی‌بارد
نمی‌بارد
نمی‌بارد
تو را می‌شود
خیلی ساده
دوست داشت

خیلی ساده
می‌شود تو را
دوست داشت
مثل طعم سرد سرامیک
در هرم تب‌کرده‌ی پا
یا حریر سبز نوازش
بر تن داغ

مثل آن پنجره
که ماه را
در قاب خود نشانده
و از بیم صبح
رویش را هی
می‌بوسد
می‌بوسد
می‌بوسد

مثل لحظه‌ی سلام
مثل عشق‌های چهارده سالگی
که می‌ایند و می‌روند
اما بدون کلام
و گونه‌هایی که هی
سرخ می‌شوند
سرخ می‌شوند
سرخ می‌شوند

تو را می‌شود
خیلی ساده
دوست داشت

خیلی ساده
می‌شود تو را
دوست داشت

مثل تماشای غروب
از یک تراس کوچک خاک گرفته
از پشت ساختمان‌های خاکستری
و خورشیدی که هی
ناز می‌کند
ناز می‌کند
ناز می‌کند

مثل نوشیدن
یک لیوان خاکشیر
در عطش تابستانی ونک
و بفرما زدن
به لب‌های چسبناک کودکی که هی
نگاه می‌کند
نگاه می‌کند
نگاه می‌کند

تو را می‌شود
خیلی ساده
دوست داشت

خیلی ساده
می‌شود تو را
دوست داشت

مثل مهربانی دست‌هایت
مثل ناز چشم‌هایت
مثل لحظه‌ای که می‌گویی: آخ
مثل مرهمی که نیستی
به زخم‌های دلم
مثل نیاز من به همیشه بودن‌ات
مثل نبودن‌ات
مثل آن لحظه‌ای که من
وای
وای
وای
به آرشيو حتما نگاهي بندازيد و مخصوصا واگویه I و واگویه II رو حتما بخونيد!
Powered by: Blogger