بگرد تا بگردیم عموفیلترچی

Sunday, November 11, 2007

قضیه خیلی ساده است. دوباره فیلتر شدم، اما این بار مثل اینکه فقط ISP شریف این کار رو کرده!
نمی دونم این روزها که سیاسی هم نمی نویسم، دیگه چرا!! بهر حال عمو فیلترچی بگرد تا بگردیم!
خونه جدید در خدمتیم!

اومانیسم

Wednesday, November 07, 2007


بعد مدتها یه کتاب نیمچه فلسفی چسبید! اومانیسم متن ساده و روونی داره که بیشتر می خواد معانی مختلفی که اومانیسم در طول تاریخ داشته رو بیان کنه! کتاب سعی می کنه تعریفی ساده شده و قالبی از اومانیسم نده و در واقع بیان می کنه که این کلمه در طول تاریخ همیشه به همین معنی امروزه نبوده و کاربرد های مختلف داشته! چند جمله زیبا از این کتاب:
"عکس ها هیچگاه دروع نمی گویند، شاید فقط به این دلیل دروغ نمی گویند که هرگز چیزی نمی گویند. همه چیز تفسیر است، و با اندکی کند و کاو می توان به قرائتی دیگر رسید."
"رادیکال بودن به معنی فهم ریشه ای چیزهاست؛ اما برای انسان ریشه خود انسان است. کارل مارکس"
"هر انسانی نمونه خاصی از یک مفهوم عام، یعنی مفهوم انسان است. در آراء کانت، این عامیت تا آنجا پیش می رود که انسان وحشی جنگل ها، انسان در وضع طبیعی و بورژواها همگی در یک تعریف واحد می گنجند، و صفات بنیادین یکسان دارند...جوهر انسان مقدم بر این وجود تاریخی است که ما در تجربه خود با آن رویاروی می شویم."
اومانیسم؛ نویسنده: تونی دیویس؛ مترجم: عباس مخبر
پ.ب.ن: فرق ما و اونا در همین چیزاست، همینه که ما هی در جا می زنیم و اونا روز به روز پیشرفت می کنن، چون اونا از بچگی یاد می گیرن که در این دنیای مادی شکست وجود نداره، ناامیدی معنا نداره؛ اما ما تا یه شکست می خوریم به جایی این که بفهمیم مشکل کجا بوده، میگیم خوب خدا نخواست....

برای دوست خوبم

Sunday, November 04, 2007

می دونی منم همیشه از رابطه هایی که محدود کننده بودن گریزان بودم و حتی گاهی در برابر چنین روابطی واکنش های تندی نشون میدم. بنظرم یه رابطه یا باید تعالی دهنده باشه و یا اصلا وجود نداشته باشه. اما گاهی فکر می کنم ازدواج یه ذره فرق داره؛ ذات ازدواج یه ذره محدود کننده هست، و البته این یه ذره محدودیت شیرینه و نه تلخ، اینکه نمیشه همیشه نسیم بود و باید یه روزی گون شد و ریشه گستروند. ذات آدمی با اینکه بر آزادیه ولی دوست داره همیشه یه ماوایی داشته باشه که پناهگاه امنش باشه؛ من فکر می کنم آدم در عین اینکه خواهان آزادیه، خواهان یکی شدن با یه نفر دیگه هست.
می دونی وقتی پای عشق وسط میاد نمیشه همه فاکتورهای منطقی رو در نظر گرفت و به بهترین نتیجه عقلی رسید، پایه عشق بر دیوانگیه و کیه که ندونه زندگی بدون این عشق مفت نمی ارزه!
دو راهیه نفسگیریه، امیدوارم راهی رو انتخاب کنی که عشقت میگه و منطقت تایید می کنه!
پ.ن1: مشهدی ها و همدانی و قزوینی هم اتاقی هام هستن؛ قصد توهین به هیچ کسی رو ندارم، فقط وقایع اتفاقیه رو می نویسم؛ همین!
پ.ن2: این پ.ب.ن هایی که آخر هر نوشته می بینین با پ.ن (پی نوشت) فرق دارن، اونا پست بعد نوشت هستن. اینجا پ.ن2 رو بخونین.
پ.ب.ن: کتاب خوندنم کم شده؛ اومانیسم رو تازه تموم کردم. بعد مدتها یه کتاب نیمچه فلسفی ...

8 میلیمتر

Friday, November 02, 2007

بالاخره اولین فیلم تو اتاق اکران شد! 8 میلیمتر(2) فیلم متوسطی بود. در ابتدا بنظر می رسه که فیلم باید عاشقانه باشه، ولی در نهایت معلوم میشه که مرد فقط می خواسته دختره رو تیغ بزنه! فیلم پر از صحنه های سکسی و غیر اخلاقیه که یه جاهایش واقعا بی مورد بوده و شاید فقط به خاطر گیشه بوده. انگیزه دیوید شاید در همین به جمله معلوم باشه که به تیش میگه "ثروتمندان هر کاری دلشون بخواد میکنن چون میتونن اما اگه همون کارو بقیه بکنن دلیلش اینه که اونا مجبورن"
اما حواشی فیلم شاید از خود فیلم جالب تر باشه، فیلم با یه صحنه سکس در دادگاه شروع میشه، مشهدی 2 همین جا بلند میشه؛ زیر لب یه چیزی میگه و میره، مشهدی 1 هم نیم ساعت بیشتر دووم نمیاره، بلند میشه و میگه من باید برم حموم، ما هم با خنده بدرقه اش می کنیم، من و همدانی مجبور میشیم 2 تایی فیلم رو نگاه کنیم؛ بعد فیلم همدانی از غافلگیری که در فیلم وجود داشت ذوق زده میشه نیم ساعت از فیلم تعریف می کنه، ولی من فکر می کنم فیلمی کاملا متوسط محسوب میشده. 2تا مشهدی آخر فیلم میگن چرا زن ها تو این فیلم لخت شدن؟ چرا صحنه های سکسی رو نشون داد؟ البته بعدا فهمیدم که این اولین فیلم بدون سانسوری بود که می دیدن!

پ.ب.ن: برای دوست خوبم: تصور اینکه یه رابطه ای بخواد منو محدود کنه برای منم سخته؛ من دوست دارم رابطه هایی که دارم در جهت تعالی باشه و نه محدودیت افکار و رفتار، ولی فکر می کنم سر این دو راهی که قرار گرفتی باید وزن عشقت رو بسنجی!...

انجمن فارغ التحصیلان نفت

Wednesday, October 31, 2007

توسعه اقتصادی یا توسعه سیاسی؟ توسعه اقتصادی یا توسعه سیاسی؟ اقتصاد یا سیاست؟؟ این سوال چالش برانگیز سیاستمداران و متفکرین عرصه سیاست از زمانهای خیلی پیش بوده و بنظر من هیچ جواب مشخص و قاطعی نداره! جواب این سوال کاملا اقتضاییه و به محیط و ابزار موجود بستگی داره ، با یه تقسیم بندی ساده میشه گروه های سیاسی داخل رو به 3 دسته تفسیم کرد:
1- گروه های طرفدار توسعه سیاسی یعنی طرفدار های خاتمی
2- گروه های حامی توسعه اقتصادی یعنی دار و دسته هاشمی
3-گروه های حامی ارزش های ابتدایی انقلاب یعنی اصولگراها بطور کلی
تکلیف گروه سوم با خودش و ما معلومه، اما برای انتخاب بین دو گروه دیگه باید به همون سوال اساسی پاسخ داد، اینکه بالاخره توسعه سیاسی با اقتصادی و هر کدوم در چه شرایط زمانی و مکانی و سیاسی اولویت داره بر دیگری.و اینکه در شرایط سیاسی و اقتصادی ایران امروز کدوم بر دیگری ترجیح داره؛کدوم؟ خاتمی منادی توسعه سیاسی ویا هاشمی منادی توسعه اقتصادی؟ هر گروه هم 8 سال بر مسند کار بودن و کارنامه هر کدوم مشخصه.
نمی خوام که با بحث های تئوریک اثبات کنم که حالا توسعه اقتصادی لازمه توسعه سیاسیه و بدون اقتصادی پویا، سیاستی پویا امکان پذیر نیست؛ یا اینکه از فرق مدیریت علمی تر و اقتصاد پویاتر کارگزاران در برابر مدیریت رادیکالتر و احساساتی تر دوم خردادی ها بگم! فقط می خوام از حسم نسبت به این دو گروه بگم: خیلی وقته نسبت به دوم خردادی ها بدبین شدم، گروهی که با استفاده ابزاری از جوانان به هر جا که می خواست رسید و نه فقط جوانان بلکه بقیه حامیانش رو هم دور زد. گروهی که بجای اینکه عمل کنه وقتشه گذاشت برای تئوری سازی و شعار دادن . اما کارگزاران رو هر چه بیشتر باهاشون آشنا میشم مدیری بزرگ می بینم که حالا شاید به بعضی از مسائل سیاسی اهمیت ندن ولی در کارهای اجرایی فوق العاده هستن. واقعا فوق العاده! شاید هر کسی که کارنامه کرباسچی و یا زنگنه و دیگر مدیران این بخش از دید علمی بررسی کنه بتونه به همین حسی که من دارم برسه!


2 شب پیش واسه اولین بار به جلسه انجمن فارغ التحصیلان دانشگاه نفت رفتم؛ میشه گفت همه چی خیلی خوب بود جز اینکه اکثرا جزو فارغ التحصیلان قدیمی دانشگاه بودن و من نمی شناختمشون! نعمت زاده وزیر اسبق و مدیر عامل فعلی شرکت پالایش و پخش نفت یکی از همون کارگزارانیه که کارنامه اجراییش کارنامه قابل قبولی محسوب میشه و قابل دفاع، از تجربه ها و افکارش گفت که شنیدنی بود!
دیدن و حرف زدن با فریبا امامی و امین خان مرتضی پور و همسرشون صبا جالب ترین بخش ماجرا بود، برام جالب بود که چطور فقط بعد از چند سال کار کردن آدم اینقدر پخته تر میشه! البته منظورم فقط امین بود؛ چون خانوم ها که فقط فکر خوشگذرونی بودن.
حس خوبی بود؛ حس خوبی که بین بچه های دانشگاه نفت باشی، حس اینکه دنیا دیگه فقط یه بعدی نیست؛ دیگه فقط درس نیست! دیگه میشه نشست به همه چیز خندید! میشه خوش بود فقط بخاطر خوشی! میشه حس کرد یه هویت داری بنام نفت که پیوندت میده به آدم های زیادی که همه مثل خودت نسبت به این هویت و عامل سازنده اش یعنی دانشگاه نفت تعصب دارن.
مرسی فریبا و امین و صبا!

پ.ب.ن: هنوز 1 دقیقه از فیلم نگذشته که با پخش اولین صحنه فیلم مشهدی 2 بلند میشه و زیر لب یه چیزی میگه و میره. نیم ساعت بعد مشهدی 1 بلند میشه و میگه من نیاز به حموم پیدا کردم و میره! بقیه فیلم رو باید 2 نفری می بینیم....

Powered by: Blogger