تاثیر گذارترین ها

Tuesday, May 29, 2007

راز نو منو به بازی تاثیرگذارترین ها دعوت کرده، نمی دونم نوشتن چنین چیزهایی برای آدم 22 سال و 6 ماه که هنوز خیلی از جنبه های شخصیتیش کامل نشده، سنخیتی داره یا نه. اما اگه بخوام بنویسم باید به این ها اشاره کنم:
1-دانشگاه صنعت نفت و 4 سال زندگی دانشجویی در خوزستان، دور از خانواده و بسیار متفاوت با زندگی در شمال و همراه با سختی های بسیار.
2-وبلاگ و وبلاگستان و فکر کردن برای نوشتن و خواندن برای نوشتن.
3-شریعتی و مطهری و اسلام از زاویه ای بهتر و ایمانی روشنتر.
4-شجریان، صدای همیشه همراه، حافظ گویا و صدای سخن عشق، تاثیر از صدای شجریان برام قابل وصف نیست.
5-دکتر سید رضا شادیزده و نگاه او به ایران و زندگی. این دانشمند بزرگ برایم فراموش نشدنیه.
6- مشیری و سهراب و اخوان ، همیشه برایم خواندنی بودن.
7- و آدم های زیاد دیگه که هر کدام تاثیراتی داشتن، کتاب های صادق زیبا کلام،سخنرانی های حسین الهی قمشه ای، صدای تار حسین علیزاده، صدای کمانچه کیهان کلهر، سینمای حاتمی کیا و ...
همه اینها بودند و هستند و خواهند بود، ولی از همه اونها مهمتر اونی بود که نگفتم، اونی بود که به همه اینها رنگ داد، جان داد، و اون عشقه. عشق فاطیما! مطمئنا بزرگترین و مهترین حادثه زندگیم آشنایی با او بود که سرمنشا تحولات زیادی شد و این روزها بزرگترین آرزویم، همیشه بودن با اوست.
از این دوستان هم دعوت می کنم که بنویسن:
بی بی شهربانو ، آنکس که نداند ، شهرمن ، بر لبه پرتگاه ، روسپیگری ، آیینه و مهتاب ، آواز کریسمس ، Day after Days ، دختر آفتاب ، جزیره تنهایی ، پژ ، مهرواژ ، خانه دوست

سلام شریف!

Sunday, May 20, 2007

پارسال بعد از اینکه جواب کنکور ارشد (پارسال مهندسی نفت شرکت کرده بودم) اومد و خوب قبول نشده بودم نوشتم که:
شکست را چگونه تعریف می کنند؟ گفتند: شکست یعنی تو یک انسان در هم شکسته ای! گفتم: نه ! شکست یعنی من هنوز موفق نشده ام. گفتند شکست یعنی تو هیچ کاری نکرده ای. گفتم: نه! شکست یعنی من هنوز چیزی یاد نگرفته ام. گفتند : شکست یعنی تو یک آدم احمق بودی. گفتم: نه! شکست یعنی من به اندازه کافی جرات و جسارت داشته ام. گفتند : شکست یعنی تو دیگر به آن نمی رسی. گفتم : نه شکست یعنی می باید از راهی دیگر به سوی هدفم حرکت کنم. گفتند : شکست یعنی تو حقیر و نادان هستی گفتم: شکست یعنی من هنوز کامل نیستم. گفتند: شکست یعنی تو زندگیت را تلف کردی. گفتم: نه! شکست یعنی من بهانه ای برای شروع کردن دارم. گفتند: شکست یعنی تو دیگر باید تسلیم شوی! گفتم : نه! شکست یعنی من باید بیشتر تلاش کنم.
ولی امسال من موفق شدم، من چیز چدید یاد گرفتم، به اندازه کافق جرات و جسارت داشتم، از یه راه بسیار سخت تر حرکت کردم، و البته هنوز کامل نشدم. اینبار بهانه بزرگی برای شروع کردن داشتم و بسیار بسیار بیشتر تلاش کردم. شریف حتی اگه تو رتبه بندی دانشگاهها آخرین دانشگاه ایران باشه همیشه رویا و آرزوی دانشجویان مهندسی هست و خواهد بود و تازه اونهم رشته ای که همیشه برام یه رویا بوده، یعنی MBA.
سلام شریف من اومدم.
پ.ن: خیلی بی جنبه ام، نه!

حق؟

Thursday, May 17, 2007

"جمله ای می گویند که بعضی خیال می کنند که خیلی هم حرف درستی است؛ می گویند: حق گرفتنی است، نه دادنی. در حالیکه حق هم گرفتنی است و هم دادنی. اصلا این جمله که حق را فقط باید گرفت و کسی به تو نمی دهد، ضمنا تشویق به این است که تو حق را باید بگیری نه اینکه حق را باید بدهی؛ صاحب حق باید بیاید، اگر توانست به زور از تو بگیرد، اگر نتوانست که نتوانست."
آزادی معنوی، مرتضی مطهری، صفحه 41

سوء استفاده یا یک رابطه 2 طرفه؟

Monday, May 14, 2007


در بخش نظرات پست فبلی ام نظرات بسیار خوبی داده شد، ولی یکی از اونها بدجوری ذهنمو مشغول کرده، یه آقایی به نام مهدی که نه ایمیلش رو نوشته و نه وبلاگش یه نظر طولانی داده که تو بخشی از نظرش گفته : "3.دوست من درصد خيلي كمي از خانمها(و آقايون)شغل هاي تحقيقي و علمي دارن و بقيه در كارهاي سخت و نيمه سخت مشغولن كه نه تنها اجازه و فرصت پيشرفت و شكوفايي نبوغ بهشون داده نميشه بلكه آرامش و ظرافت رو هم ازشون سلب ميكنه و شرايط جديدي براي سوء استفاده هاي جنسي و غير جنسي محيا ميكنه(حتي خانمهايي كه در كشورهاي پيشرفته و در دفاتر مهم مشغولن مشمول اين داستان هستن، هر از گاهي برخي از داستان هاي رييس جمهور ها و مقامات مهم دنيا لو ميره، ديگه ميشه حدس زد شغل هاي كم اهميت تر و كشورهاي جهان سوم چه خبره)، خيلي ها هم جرات ندارن بگن جه بلاهايي سرشون اومده." من با این نظر مشکل دارم، به کشورهای دیگه هم کار ندارم، تو ایران اینکه از زن سوء استفاده می کنند رو قبول ندارم. من فکر نمی کنم مردی که با زنی همکار باشه دست به چنین کاری بزنه، در واقع من فکر می کنم عمل سوء استفاده چندین مرحله داشته باشه:
1- با چشم
2- با کلام
3- لاسیدن
4- رابطه جنسی
اگه یه مرد بخواد به مرحله 4 برسه مطمئنا ار مرحله 1 شروع می کنه و تنها در صورتی به مرحله بعدی میره که عکس العمل منفی از زن نبینه. مثلا وقتی نگاهی بد به زن می کنه وقتی با نگاهی غضبناک رویرو شه دیگه به مرحله بعدی نمیره. و اونوقت وقتی به مراحل بعدی برسن مطمئنا رن هم راضی بوده و یا حداقل ناراضی نبوده و من دیگه اسم این رابطه رو سوءاستفاده نمیذارم و بهش میگم یه رابطه 2 طرفه جنسی.
از اوجایی که من تا حالا در جایی کار نکردم که چنین چیزهایی رو از نزدیک ببینیم، شاید تصوراتم اشتباه باشه، امیدوارم در کامنت ها شاهد تجربه ها و یا نظرات شما باشم.

چرا نابغه های مرد از نابغه های زن بیشترند؟

Friday, May 11, 2007

احتمالا همه این جمله رو شنیدین که میگن "بهترین آَشپزهای دنیا مرد بودند" در این که این جمله حقیقت داره، شکی نیست. ولی چرا؟ چرا این همه نابغه مرد داریم و زن نه؟ من این چند دلیل به ذهنم می رسه، امیدوارم اگه دلیله دیگه ای به ذهن شما رسید، بگین!
1- نسبت مردان آموزش دیده و درسخونده در طول تاریخ نسبت به زنان بیشتره. در واقع زنان یا بدلایل اجتماعی یا مذهبی و یا اقتصادی موفق به درس خوندن و یا ادامه دادن اون نمی شدن.
2- زن ها تقریبا محیط کار و شغل برابری دارند. شغل معمول خانه داری و تربیت فرزند و شوهرداری بر اکثر زنها حاکمه که تقریبا اونا رو به یه شکل در میاره. این محیط تکراری و بیش از حد معمولی باعث میشه که کمتر زنی در زندگیش ریسک کنه و کار های خارج از قاعده انجام بده.
2 دلیل بالا بیشتر مربوط به تاثیرات اجتماعی بر زن بوده که هر روز هم داره کم رنگ تر میشه، ولی دلیل سوم هنوز پررنگه و یادمه یه بار بلوط به اون اشاره کرده بود و اون هم
3- تفاوت در تربیت کردن پسر و دختره، معمولا پسر ها رو جوری بار میارن که در اندیشه و عمل مستقل باشن، پسر ها تنوع بازی بیشتری دارن، انواع اسباب بازی های جورچین و خونه ساز بهشون میدن تا برای خودشون بسازن و آزمایش کنن. اما به دخترا اصاعت کردن و وابستگی رو یاد میدن، به اونا یاد میدن که اگه می خواد خوشبخت باشه باید دنبال شاهزاده ای بگرده که اسب سفید داره و از همه قویتره.
امروزه و در شهرهای بزرگ شاهد زنهایی هستیم که همه جور کاری می کنن و با مردان رقابت می کنن و در بعضی موارد از اونا پیشی گرفتن. ولی این زن های موفق از مردان تقلید می کنن ولی خیلی زود روزی میاد که زنان بفهمن که مردا اونقدرها هم شایسته تقلید نیستن و نخواهن دیگه شبیه مردها بشن بلکه دوست داشته باشن طرفا زنی موفق بشن.

عشق

Wednesday, May 09, 2007

وقتی این متن رو می خونید حتما به این آهنگ گوش بدید.
"همه باید بمیرند و تنها چیزی که مرگ را می راند عشق است. عشق از روی گورستانهای می جهد و با توالد و تناسل بر گودال مرگ پل می بندد. ثروت خستگی آور است و عقل و حکمت، نور ضعیف سردی است، اما عشق که با دلداری خارج از حد بیان دلها را گرم می کند. این گرمی در عاشقی بیشتر از معشوقی است."
لذات فلسفه، ویل دورانت، فصل هفتم عشق
فاطیما! من عاشقتم! تو رو خدا اذیتم نکن! منو ببخش!

دولت قانونمند در فرانسه

Monday, May 07, 2007

پیش نوشت:دولت قانونمند دولتیه که محدود باشه بوسیله اصول بنیادینی که قانون اساسی نامیده میشه. در این دولت تفکیک قوا بطور کامل صورت گرفته و هر 3 قوا نمی تونن از قانون اساسی تخطی کنن. دولت قانونی دولتیه که بر اساس قانون و رای مردم باش. در این دولت، قانون پارلمان -که نشونه اراده مردمه – بر همه قوانین کشور ارجحیت داره و همه قوا تحت نظر اون اند. یک قانون مصوب در پارلمان مظهر اراده عمومی نیست، بلکه بیان یک اکثریت سیاسیه؛ در حالیکه قانون اساسی بوسیله تصویب در یک همه پرسی عمومی لازم الاجرا شده. اعمال قانونگذاری درست مانند اعمال و تصمیمات قوه مجریه و قضاییه باید تابع قانون اساسی باشه که منبع مشترک قوای مقننه و مجریه و قضاییه است.
انتخابات ریاست جمهوری فرانسه بهونه ای شد تا درباره سیر تکاملی دولت قانونمند در فرانسه چند خطی بنویسم.
نظام سیاسی حاکم بر فرانسه می تونه به عنوان یک دولت قانونمند کامل توصیف بشه. اما شاید براتون عجیب باشه که فرانسه که مهد جمهوری و آزادی بشمار میره تا کمتر از نیم قرن پیش دولت قانونمندی بشمار نمی رفت بر خلاف ایالات متحده و یا انگلستان و یا آلمان که قرن هاست دارای دولت قانونمندی می باشن. پس از انقلاب فرانسه نظریه حکومت قانون و دولت قانونمند مترادف با حاکمیت پارلمان گردید و تسلط دولت قانونی راه بر ظهور دولت قانونمند بست.
قبل از انقلاب 1789، حاکمیت در فرانسه بر اساس تئوری حق الهی پادشاهان بود و قدرت حاکم در دست سلطنت موروثی بود، قدرتی که مستقیما از خدا نشات می گیره و تابع هیچ محدودیتی جز تعهد به رعایت قوانین نشات گرفته از خدا و طبیعت و معاهدات بین المللی نیست. تغییر بنیادین سیاسی که دستاورد انقلاب فرانسه بود از فرایند تدریجی انتقال حاکمیت از پادشاه به یک هویت انتزاعی جدید حاصل شد. در سال 1789 مساله این بود که تعیین این هویت انتزاعی جدید می تونست مردم رو جایگزین پادشاه کنه. این هویت انتزاعی جدید با عنوان ملت شناخته شد. بر طبق ماده 3 اعلامیه حقوق بشر و شهروند سال 1789 "بنیان کل حاکمیت در ملت وجود دارد، هیچ دستگاه و فردی نمی تواندقدرتی رو اعمال کند که آشکارا از ملت نشات نگرفته باشد." وجود چنین اصلی در قانون اساسی 1791 فرانسه نشوندهنده این بود که مردم از طریق نمایندگان عمل می کنن و در نتیجه میشه یک قانون اساسی و حکومت بر کشور از طرف مردم رو پذیرفت. دراین مفهوم دولت تنها یک ابتکار و تدبیره، یک ساز و کار حیات یافته بوسیله قانونی که نشون دهنده اراده عمومیه. به لحاظ نظری اگر حاکم جدید یعنی ملت می خواست قانون اساسی را تغییر بده، تنها با تبعیت از روش های گفته شده در قانون اساسی قادر به اون بود. با وجود این در عمل برداشت فرانسوی از حاکیت قانون نه با ایده برتری قانون اساسی، بلکه در برتری پارلمان مشهود بود و قوانینی که در پارلمان تصویب میشدن حتی در صورت مغایر بودن با قانون اساسی لازم الاجرا بودن.
در قانون اساسی ناپلئونی صلاحیت اعطا شده به سنا برای ابطال هر قانون مغایر با قانون اساسی صرفا برای دستیابی به اهداف سیاسی بود، چرا که سنا صرفا ابزاری در دست امپراتور برای اثبات کنترل و تسلطش بر دیگر نهادهای حکومتی بود. آخرین کوششها در جمهوری چهارم سبب تشکیل یک کمیته قانون اساسی شد که شباهت هایی با یک دادگاه قانون اساسی داشت، اما دستیابی به این امر بسیار دشوار بود و البته قانون اساسی سال 1946 نیز به لحاظ شکلی ابطال قانونی رو که ناقض حقوق و آزادی های مذکور در مقدمه اش بود، ممنوع می ساخت.
در طول 2 قرن بدون هیچ سازوکاری برای دفاع از برتری قانون اساسی، فرانسه رژیم های سیاسی متعدد و 16 قانون اساسی رو تجربه کرده. دلیل اینکه هیچگاه فرانسه نمی خواسته دادگاه قانون اساسی برای دفاع از قانون اساسی داشته باشه رو باید بی اعتمادی تاریخی ملت فرانسه به قضات دونست. در واقع انقلاب فرانسه اساسا به منظور مقابله و مبارزه با تعدی به حریم خصوصی شکل گرفت: تجاوز و تعدی از طرف قئودال ها، اشراف و کشیشان که از طرف قضات مورد حمایت قرار می گرفتن.
سرانجام در قانون اساسی جمهوری پنجم در سال 1958(که یک شاهکار حقوقی و سیاسی بود) دولت قانونمند در فرانسه شروع به رویش می کنه. توفیق حاصل شده مفهوم دولت قانونمند سبب لازم الاجرا شدن 2 اصل مندرج در قانون اساسی جمهوری پنجم شد: اول کنترل قضایی قوانین وضع شده و دوم محدود کردن اختیارات قوه مجریه توسط دادگاهها. تاثیر عملی مفهوم دولت قانونمند رو میشه در سخنرانی ایراد شده در نوامبر 1977 توسط رئیس جمهور "والری ژیکاردستن" در تالار شورای قانون اساسی دید:
"از زمانی که اعمال هر مقام ، از بالاترین تا پایین ترین، تحت کنترل قاضی ای باشد که تضمین کننده این است که این مقام به کلیت قواعدی که تابع آن است احترام می گذارد، دولت قانونمند پایدار شده است."

انسان سازی یا جامعه سازی

Sunday, May 06, 2007

یه بحثی رو شروع کرده بودم تو وبلاگ قدیمیم درباره شناخت عمیق تر فیمینسم، مبنی بر اینکه فیمینیسم فقط مبارزه برای رفع یه سری تبعیض در جامعه نیست. فیمینسم فقط چند اشکال بر ماده های قانون و فتواهای شرعی نیست. این مسائل فقط بخش های کوچکی از مکتب فیمینسم رو تشکیل میده. در واقع فیمینیسم یه ایدئولوژی در نظام های الهیاتی جهان و یه نظام فلسفی و یه مکتب جدید در عرصه فرهنگ و هنره، فیمینیسم اعتراضی است بر قرائت مردسالارانه از دین، از فلسفه، از ادبیات و از همه ارکان زندگی. اما اون بحث با فیلتر شدن چند باره وبلاگهام ناتموم موند و فعلا هم قصد ادامه دادن اون بحث رو ندارم. در اینجا می خوام به جنبه دیگری از فیمینیسم و مبارزه زنان بپردازم. سوال اینه که گروههای فیمینستی اول باید به عضو گیری و تربیت نیرو بپردازند (انسان سازی) سپس این انسان ها جامعه مطلوب فیمینست ها رو تشکیل بدن (جامعه سازی) یا ابتدا باید با جامعه چالش داشت و جامعه را آماده و ساخت (جامعه سازی) که در عرصه اون جامعه انسان ها ساخته بشن(انسان سازی)؟؟؟ میشه گفت هر دو در یه جامعه غیر ممکنه، از یه طرف اگه بخوایم به اول به انسان سازی بپردازیم جامعه ای که مخالف ماست (جامعه مخالف می تونه دولت و یا گروه های مختلف اجتماعی قدرتمند باشه) چنین اجازه ای رو به ما نمیده که همه انسان ها رو تربیت کنیم. از طرفی جامعه سازی (تغییر قوانین و رفع تبعیض های قانونی) برای انسان هایی که هنوز خودشون تربیت نشده اند و فرهنگ جدید در اونها جای نیفتاده، هیچ سودی نداره در ضمن اگر جامعه قرار بود بهمین راحتی ها ساخته بشه که چه نیازی به مبارزه بود. اینجاست که نیاز به گروه پیشرو بوجود میاد. گروهی که باید بر اساس اصول فیمینسم ساخته و پرداخته بشه. در این گروه آدم ها بصورت انفرادی و تک تک تربیت میشن. افراد این گروه باید علاوه بر آمادگی فکری و ذهنی، یک گروه انقلابی و اجتماعی فعال باشه. انسان سازی محدود به همین گروه خواهد بود. سپس این گروه می تونه جامعه را دگرگون کنه و نظام و فکر و اصول مورد نظرش رو در جامعه حاکم کنه و اونوقت جامعه سازی شروع میشه. مرحله فرد سازی در گروه پیشرو و جامعه سازی در مرحله بعد بارها و بارها در تاریخ تکرار شده، همیشه رهبران و یا مکاتب برای اینکه به اهداف خودشون برسن قبل از هر چیز به تربیت یاران وفاداری مشغول می شدندکه در عین اینکه از نظر فکری در سطح بالایی می بودن شور انقلابی و اجتماعی کافی رو نیز می داشتند. شاید بارزترین نمونه اونو در صدر اسلام ببینیم. چند سالی که پیامبر در مکه به رسالت می پرداختن به تربیت افراد مشغول بودند و حتی تمامی سوره های قرآن که در مکه نازل شد به اصول فردی اشاره می کنه و پس از ساخت چنین گروهی پیامبر به مدینه میرن و اونجا به ساخت جامعه مشغول میشن.

خيانت

Thursday, May 03, 2007

سوال اینه : آيا اصلا خيانت وجود خارجي دارد يا قالب‌هاي اجتماعي و فرهنگي و اخلاقي از پيش تعريف شده آن را به ذهن انسان تحميل مي‌كند ؟‌ چرا خيانت مي‌كنيم ؟ چه عواملي ما را به اين سمت مي‌برند ؟ آيا در دنياي امروز اصلا ممكن است كه از اين عوامل اجتناب كنيم ؟ آيا اخلاق انساني به ما اجازه مي‌دهند كه بخواهيم مالك جسم و ذهن ديگري باشيم و مهم‌تر از آن آيا دو موجود انساني با تمام ظرفيت‌ها و محدوديت‌هايشان مي‌توانند تمام نيازهاي همديگر را برطرف كنند؟ و يك سوال مهم ديگر؛ آيا اين فرضيه كه چهره خيانت در دنياي امروز از حالت صرفا مردانه خارج شده و اتفاقا وجه زنانه آن در حال پررنگ‌ شدن است قابل اثبات است ؟
خیانت بنظر من زیرپا گذاشتن تعهد در حالیکه پارتنرمون نسبت به اون آگاهی نداره. حالا بسته به نوع تعهدی که با پارتنرمون داریم خیانت نسبیه. یعنی ممکنه در فرهنگی یا طبقه خاص اجتماعی یه عملی خیانت محسوب بشه ولی همون عمل در فرهنگی دیگر و رابطه ای دیگر خیانت نباشه. اما سوالات پرسیده شده در رابطه با خیانت جنسی و اون هم به همسر در یک ازدواج قانونی هست.
بنظر من آدم با ازدواج مالک جسم و ذهن دیگری نمیشه، بلکه فکر می کنم در واقع جسم و ذهن خودش رو با جسم و ذهن دیگری شریک میشه و کسی از طرفین سر خود حق نداره شخص ثالثی رو وارد این شراکت کنه. اما خیانت هست و کم هم نیست. گستردگی خیانت بیشتر در مردان هست و در زنان تازه کم کم در شهرهای بزرگ شیوع پیدا می کنه. مهمترین سوال اینه که چرا خیانت می کنیم؟ دلایلی که باعث خیانت میشه با توجه به فرهنگ و زندگی و جنسیت متفاوته. اما بطور کلی میشه همه این ها رو در دو دسته بزرگ جا داد. نخست تنوع طلبی و عدم مسئولیت پذیری و بی قید بودن و دومی عدم ارضا توسط همسر چه روحی و چه جسمی. در دسته نخست اصلا این بحث مطرح نیست که طرفین قادر به ارضای همدیگه هستن یا نه. بلکه کسی که خیانت می کند به دنبال ماجراجویی و هیجانات تازه است. البته این مورد شاید فقط در مردان باشه و زنها معمولا هنگامی که ارضا بشن به خیانت فکر نمی کنند بر عکس مردانی که حتی با داشتن احساسی خوب از کنار همسر بودن، دست رد به ماجراجویی نمی زنند. نیما یوشیج در یکی از نامه هایی که به عشقش "عالیه" می دهد این موضوع رو اذعان می کنه:
" عزيزم مي نويسي با دوازده دختر دوست هستم ؟ به من بگو در سينه ام دوازده قلب وجود دارد ؟كدام هوس بازي مي تواند در ميان محبت هاي شديد دوام پيدا كند ؟ انسان آب را مي ماند : وقتي حواسش مثل جرعه هاي اين مايع لطيف جمع شد ، به يك جا سوق پيدا مي كند . بدون ترديد هر كس يك گل را بيش از گل هاي ديگر دوست دارد . زيرا سليقه با همه ي جهات مطابقه نمي كند و محال است ذهن در اعمال خود به يك طرف بيش تر متوجه نشود. عاليه ! باور نمي كني آن گل تو باشي ؟ ..."
در واقع مردان زیادی در جامعه هستند که براحتی می توانند چندین نفر رو دوست داشته باشند، هر چند شاید یکی را بیشتر.
اما دسته دوم کسان که خیانت می کنند، کسانی هستن که در زندگی با همسرشون از لحاظ روحی یا جنسی ارضا نمیشن. اینکه چرا ارضا نمیشن می تونه دلایل مختلف داشته باشه. چند تا از دلایلی که من به ذهنم می رسه می تونه این ها باشه:
1- عدم انتخاب صحیح همسر باشه. داشتن عشقی کور یا ازدواج اجباری یا عدم شناخت می تونه به یه انتخاب ناصحیح ختم بشه.
2- رشد شخصیتی و اجتماعی یکی از طرفین در حالیکه دیگری به شخصیتی ثابت رسیده، خیلی از خانواده ها رو میشه دید که در شروع ازدواج کاملا با هم تفاهم داشتن ولی به دلایل مختلفی مثل ادامه تحصیل یکی باعث رشد شخصیتی او بشه در حالیکه دیگری درجا می زنه. اونوقت به جایی می رسن که می بینن نمی تونن همیدگه رو از لحاظ روحی ارضا کنند. مثال دیگه می تونه کار کردن مرد در جامعه که باعث رشد اجتماعی او میشه و کارکردن زن در خونه و انزوای او از جامعه پیرامون باشه.
3- عدم اطلاع رسانی و اموزش صحیح در جامعه درباره ارتباط جنسی هم می تونه باعث عدم ارضای کامل دو طرف بشه. در حالیکه حرف زدن از دستگاه جنسی مرد و زن در جامعه یک تابو به شمار میره و مرد و زن معمولا چیزی از بدن یکدیگز و نحوه ارضای دیگری نمی دانند.
4- تکراری شدن
و دلایل زیادی که من به ذهنم نمی رسه.
اینکه میشه از این عوامل اجتناب کرد یا نه، برای منی که هنوز وارد این عرصه نشدم و شاید آرمانی فکر می کنم جوابش مثبت باشه و قاطعانه بگم که میشه اجتناب کرد ولی مطمئنا ازدواج برای هر فرد تجربه منحصر به فردی به شمار میره که تا قبل از اینکه وارد اون بشی، معلوم نیست که چه اتفاقاتی بیفته.
بحث خیانت رو فهمیه خذر حیدری اینجا شروع کرد. کامنت ها رو حتما بخونین
Powered by: Blogger