حال نوشتن ندارم

Thursday, August 31, 2006

حال نوشتن ندارم، ولی دوست دارم بنویسم که:
1-متاسفم! متاسفم برای رئیس جمهور احمدی نژاد! بخاطر 22 شعاری که آقای احمدی نژاد در آخرین برنامه تبلیغاتی اش داد و تا کنون نتوانسته به آنها عمل کند و حتی خیلی از کارهایی که دولت ایشان کرده بر ضد آن شعار ها بوده است.
2- او را فراموش کردم. نه برای اینکه به او اثبات کنم که دوستش دارم. فقط برای اینکه باید او را فراموش کنم.
3- آقای علی اکبر خان منتجبی! دست تات بابت نوشتن شعارهای عمل نشده آقای احمدی نژاد درد نکند. ولی فکر نکنید به چیز عجیبی اشاره کردید. کاش می رفتید به فیلم های تبلیغاتی سیاستمدار محبوبتان آقای خاتمی در دوره های پیشین هم نگاهی می کردید و در می یافتید احمدی نزاد در دستیابی به شعار هایش بهیچ عنوان بدتر از خاتمی کار نکرده است. بهرحال من فکر می کنم او در رسیدن به شعارهایش موفق تر از پیشینیان خود کار کرده است. حال آنکه سطح شعار های رئیس جمهور احمدی نژاد خیلی پایین تر است و بیشتر برای اقشار پایین جامعه تغریف شده است و برای ما جذابیتی ندارد، حرف دیگری است.
4- شاید اگر همه دخترهای دنیا به من بگویند عاشقت هستم! برایم قابل هضم باشد. ولی وقتی فاطیما می گوید هضمش مشکل می شود. دختری که در تمام مدتی که من نیاز بودم او حتی ناز نبود. حالا او برگشته و ناگهان همه نیاز می شود. دختری که بودن با او برایم رویایی دست نیافتنی بود، به من می گوید در همه آن روزهایی که سنگ بودم عاشقت بودم. او برگشته ولی من می دانم هنوز چه مشکلات بسیاری برای رسیدن به او دارم. می دانم که می خوانی! بدان همه دلایلت برای بیان نکردن آنجه در دلت می گشته برایم غیر قابل هضم است ولی این بار از دستت نخواهم داد.
5- در اینکه من با شخص احمدی نژاد مشکل دارم، شکی توش نیست. در لباس پوشیدنش بعنوان سمبل یک مملکت، در حرف زدن هایش که انگار فقط برای افراد زیر دیپلم هست، در اینکه کارهایش بر اساس حساب و کتاب و منطقی نیست، در اینکه دچار بیماری روانی خود بزرگ بینی است، در اینکه چشمهایش بیش از حد قوی است، در اینکه آدمهایی که دورش جمع کرده همه در یک صفت مشترکند: پاچه خواری، در اینکه.....اما اعتراف می کنم در این بحبوهه مسائل هسته ای، دعوت کردن بوش به مناظره نشان از هوش ایشان است. بهرحال بوش چه بپذیرد و چه نپذیرد، بازنده است. اگر نپذیرد که معلوم است و اگر بپذیرد اینقدر دولتش گند زده است که احمدی نژاد می تواند در برابر او با افتخار از خود بعنوان رئیس جمهور موفق نام ببرد. بهرحال احمدی نژاد بخوبی توانسته توجه افکار عمومی جهان را از مسائل هسته ای کمی دور نگه دارد.
6- روزهای سختی است. قبول کن خیلی سخته برام. امیدوارم این چند روز هر چه زودتر تمام بشه.
7- افروغ، کم کم به او اعتقاد پیدا می کنم. شاید در روزهایی که اصلاح طلبان (سیاستمدارن و روزنامه نگاران) مغرضانه انتقاد و محافظه کاران بی شرمانه پاچه خواری می کنند. تنها کسی باشد که کاملا منطقی به انتقاد از دولت می پردازد.
8- رستنی ها کم نیست. من و تو کم بودیم، خشک و پژمرده و تا روی زوی زمین خم بودیم. گفتنی ها کم نیست! من و تو کم گقتیم مثل هزیان دم مرگ، از آغاز، چنین درهم و برهم گفتیم. دیدنی ها کم نیست. من و تو کم دیدیم. بی سبب از پاییز جای میلاد اقاقیا ها را پرسیدیم. چیدنی ها کم نیست. من و تو کم چیدیم. وقت گل دادن عشق، روی دار قالی، بی سبب حتی پرتاب گل سرخی را ترسیدیم. خواندنی ها کم نیست! من و تو کم خواندیم. من و تو ساده ترین شکل سرودن را در معبر باد، با دهانی بسته وا ماندیم. من و تو کم بودیم! من و تو اما در میدان ها اینک اندازه ما می خوانیم. ما به اندازه ما می بینیم. ما به اندازه ما می چینیم. ما به اندازه ما می گوییم . ما به اندازه ما می روییم . من و تو کم نه که باید شب بی رحم و گل مریم و بیداری شبنم باشیم. من و تو خم نه و درهم نه،کم هم نه، که می باید با هم باشیم. من و تو حق داریم در شب این جنبش نبض آدم باشیم. من و تو حق داریم که به اندازه ما هم که شده با هم باشیم. گقتنی ها کم نیست.

2 نکته از علم مدیریت در زندگی اجتماعی

Wednesday, August 30, 2006

1-کنترل بر دو جزء استوار است. بایدها و هست ها. در واقع در کنترل ما مقایسه ای بین این دو انجام می دهیم. بطور مثال یک بسته اسکناس به شما می دهند. آیا شما فقط با شمارش این پول می توانید بر آن کنترل کنید؟ در واقع شما اگر بار ها و بارها بسته پول را بشمارید، کنترلی انجام نداده اید. کنترل زمانی صورت می گیرد که بدانید بسته پول چقدر باید باشد.
از بزرگترین مشکلات فرهنگی ما عدم توجه به همین نکته ساده بالاست. اینکه ما هر روز ثروت خودمان را می شماریم و هی خودمان را با فردی دیگر مقایسه می کنیم که نسبت به آن زیادتر است یا کمتر . غافل از اینکه ثروت ما در برابر با دیگری تعیین نمی شود و فقط وابسته به تواناییها و پتانسیل شخصی خودمان است. حسادت ها و زندگی که هر روز به گنداب تجملات کشیده می شود مستقیما به این عامل وابسته است که ما نمی دانیم کم و زیادی ثروتمان را باید هزینه ای که در طول عمر خود کرده ایم بسنجیم و نه با دیگری.
2- کنترل گذشته نگر (feedback) یعنی بازگشت به گذشته و استفاده از اطلاعات گذشته برای مقایسه ولی کنترل پیش نگر(feedforward)، موانع و اصلاحات را قبل از وقوع پیش بینی کرده و انجام اصلاحات را ممکن می سازد. کنترل گذشته نگر را نوشداروی بعد از مرگ نام نهادند و فقط در زمانی کاربرد دارد که اشکالی در سیستم مشاهده شود.
در زندگی هم این چنین است و خیلی ها فقط در گذشته زندگی می کنند و هر وقت به شکست بخورند از آن درس می گیرند تا احیانا بتوانند از شکست های احتمالی دیگر جلوگیری نمایند. در حالیکه می شود بر اساس زندگی در آینده و پیش بینی آن و برای آینده زندگی کرد. در واقع خط بطلانی بر گذشته کشید و فقط و فقط برای بهتر شدن آینده تلاش کرد.

از رنجي كه مي كشم!

Thursday, August 24, 2006

شلوغ است، همه هستند، مردها آن گوشه نشستند و با هم بحث های سیاسی و اقتصادی می کنند و زن ها هم این گوشه دور هم نشستند و معلوم نیست غیبت چه کسی رو می کنند. من و بقیه جوونتر ها هم این وسط برای خودمون میگم و می خندیم. مامان میگه برو از اتاق خواب چادر نماز رو بیار، نمی دونم کی می خواد نماز بخونه، زیر لب غر می زنم، اَه، الآن چه موقع نماز خوندن، شاید هم می خواد نماز شب بخونه. در اتاق رو که باز می کنم ، همه چیز تاریک میشه، هیچی معلوم نیست، فقط سیاهی و تاریکی. بابا و مامان و مهدی رو صدا می زنم، اما هیچ صدایی نمیاد. حس بدی بهم دست میده. می ترسم. صدایی از دور میاد. صدا هر لحظه نزدیکتر میشه. اگه منو دوستم داری، فراموشم کن...اگه منو دوستم داری، فراموشم کن...اگه منو دوستم داری، فراموشم کن...اگه منو دوستم داری، فراموشم کن...میاد کنارم می ایسته و فقط همینو تکرار می کنه. باورش برام سخته که خودش اومده کنارم. اولش فکر می کنم که خوابه، اما نه واقعیه .بغلش می کنم ولی اون هیچ احساسی نداره، مثل یک ربات فقط تکرار می کنه اگه منو دوستم داری، فراموشم کن...در گوشش میگم، دوست دارم ولی فراموشت نمی کنم. می ترسم از پیشم بره. چنان بغلش می کنم که نتونه تکون بخوره. صدای بابا هم حالا میاد. جواد! جواد! پاشو! صبحانه آماده هست! ساعت 10 شده! چشمهام رو باز می کنم، بابا کنارم ایستاده؛ میگه چرا بالش رو بغل کردی؟ میگم گهی پشت به زین، گهی زین به پشت. بابا میگه: به! به! بچه ام تو حاضر جوابی کم نمیاره و میره آشپزخونه. به ساعت نگاه می کنم، 5 دقیقه به 10؛ بلند داد می زنم: اَه، هنوز که 10 نشده، مامان منو 10 بیدار کن! می خوام دوباره بیاد به خوابم، ولی نمیاد که نمیاد، نمیاد که نمیاد.
10:30 بهش sms می زنم ، اون چیزهایی رو که میگی نمیدونم بگو تا بدونم. جوابی در کار نیست. نگاهم به موبایل خیره مونده. 11:10 sms میاد. با شوق sms رو باز می کنم. آقا جواد، عیدتان مبارک. اَه، خروس بی محل. چه موقع تبریک گفتن عیده. فراموشم کن. چند sms دیگه می زنم که تو رو خدا جواب بده، ولی انگار آدم حسابم نمی کنه، هیچی که هیچی. تو هیچی نمی دونی. سخنرانی دکتر شریعتی رو گوش میدم. در جامعه اسلامی زمام کار باید در اختیار فقیه واجد شرایط باشه. مگه هر دو آدمی که همدیگه رو دوست دارند،باید بهم برسند؟ همانطور که برای یافتن یک متخصص مغز از چند دکتر عمومی پرس و جو می کنیم، برای یافتن فقیه واجد شرایط باید از علمای دینی پرس و جو کنیم. اگه دوستم داری،اگه دوستم داری،اگه دوستم داری. سخنرانی دکتر که تموم میشه. شب، سکوت، کویر میذارم.
تو که نازنده بالا، دلربایی تو که بی سرمه چشمون، سرمه سودایی
تو که مشکین دو گیسو در قفایی به ما گویی سرگردون چرایی؟
جواد، تو رو خدا اذیتم نکن. زندگی رو برام سخت کردی. ناهار مهمون داریم. حاج یوسف می خواد بیاد.
سیه بختم، که بختم واژگون بی سیه روزم، که روزم تیره گون بی
قلم و کاغذ رو می گیرم که بنویسم. بالای صفحه بزرگ می نویسم. نقش رهبری در جمهوری اسلامی. رهبر در واقع رئیس دولت جمهوری اسلامی محسوب می شود. کشورهای زیادی هستند که رئیس دولت در آنها غیر مستقیم انتخاب می شود ولی آنها یا اختیارات کمتری دارند یا زمان محدودی این مقام را در اختیار دارند.
هر وقت آخرش ميشه ، واژه هارو كم مي يارم
پس بجاي حرف آخر چند تانقطه مي ذارم........
قاصدك داره مي ره تا لحظه هاتو نبينه
قول داده ميون راه، تو دستِ هيچ كي نشينه
تو رو خدا نرو، بدون نو کم میارم. بی تو یعنی بی امید، بی تلاش و بی زندگی؛ آخه من می خوام که تو دستِ من بشینه، . شجریان رو عوض می کنم. احسان خواجه امیری کشف جدیدم هست. انصافاً هم صدایش از صدای پدرش بهتر است.
بخوای نخوای فقط تو، بیای نیای فقط تو، تو، تو، فقط تو، آهای آهای فقط تو.
مسئولیت امام در دوران غیبت امام بر عهده ولی فقیه واجد شرایط است. هنوز امیدم رو از دست ندادم. هر چند دقیقه زیر چشمی به موبایل نگاه می کنم. کاش یه تکونی به خودش می داد، کاش یه صدایی از خودش در می آورد. کاش من می تونستم زنگ بزنم، کاش، کاش، کاش! کاش!کاش! تو هیچ چیز نمی دونی. بابا و حاجی درباره مسائل سیاسی بحث می کنند، مثل اینکه امروز بالاخره دکتر علی لاریجانی جواب ایران رو به پیشنهاد گروه 5+1 خواهد داد. دوست ندارم وارد بحثشون بشم. مسأله هسته ای کی می خواد تموم بشه نمی دونم. بعد از ناهار شروع می کنم به تایپ مقاله. مسأله رهبری و اصل ولایت فقیه همیشه جز خطوط قرمز بوده، به یاد نامه دکتر الهام به قاضی سعید مرتضوی می افتم. مرتیکه به مرتضوی با اون کارنامه درخشانش نامه می نویسه که: آقا! شل گرفتی! انتقادها زیاد شده! یک نامه شاهکار، شاهکاری که فقط از شوهر فاطمه رجبی بر میاد. اگه دوستم داری فراموشم کن. مژگان هم یا خاموشه یا جواب سر بالا میده.
هر چی آرزوی خوبه مالِ تو هر چی که خاطره داریم مالِ من
منم و حسرتِ با تو، ما شدن تویی و بدونِ من، رها شدن
تو رو خدا تمومش کن، خسته شدم. مهدی میگه بریم کافی نت. حال ندارم ولی از خونه موندن بهتره. دوست دارم یکبار زل بزنم تو چشمهاش و بهش بگم : قسم به چشمهای قشنگت، عاشقتم، می دونم تو هم دوستم داری. پس جون مادرت، اذیتم نکن.
کاش یک خواهر داشتم، دلم می خواد گریه کنم.

فراموشم كن

Monday, August 21, 2006

sms میدم، جواب نمیده، غروب یکی دیگه میدم ولی باز جوابی نداد. پیغام می ده که امشب on شو. تا شب لحظه شماری می کنم. فقط می خوام بدونم چرا؟ همین برام کافیه. نرگش نمی بینم ولی می دونم که می بینه. صبر می کنم که نرگس تموم بشه. کانکت میشم، ولی از شانس بد سرعت افتضاحه حتی on نمیشه. بعد از 15 دقیقه هنوز on نشدم. اعصابم داغونه، تا امشب خوب بوده. به مژگان sms می زنم که ببینم AmolIt داره، جواب نمیده. به میثم هم sms میدم. بعد از چند دقیقه میلاد زنگ می زنه که ما هم مثل تو فقط AmolOnlne داریم. آخه خدا! همیشه خوب بود. همین امشب که ....... اَه. 12:30 بالاخره on میشم. خوشبختانه او هم بود. بهم میگه فراموشم کن.
صبح دیر از خواب پا میشم. می خوام درباره آزادی اجتماعی بنویسم. فرد آزاد است هر کاری که دلش می خواهد انجام دهد به شرطی که به دیگران صدمه ای نرساند. صدایی تو گوشم هست. فراموشم کن. برای خودت خوبه. فراموشم کن. پروژه. وای هنوز کار خاصی روش نکردم. اصلا حالش رو ندارم. صدمه رساندن به دیگران یعنی چی؟ یادم میاد تو رساله جان استوارت میل نوشته بود که خسران عاطفی در زمره انواع صدمه ها قرار نمی گیرد. باز هم صدایی در گوشم هست. مامانه؛ میگه ناهار بیارم یا صبر می کنی مهدی بیاد. صبر می کنم مهدی بیاد.با فراموش کردنم به من ثابت کن که دوستم داری. عجب حکایتی دارن این ماهواره ها؛ مطلبم را برای چلچراغ خوانندگان می فرستم. مژگان هنوز خاموشه. شاهنشاه قاجار دستور داده رادیو ها را جمع کنند. خودت می دونی نمیشه. حتی اگه من بخوام نمیشه. بالاخره چشم هام خیس می شه، آب سرده، خیلی هم سرده، می لرزم. شیر آب گرم رو تا آخر باز می کنم. باز هم می لرزم. شیر آب سرد رو می بندم؛ باز می لرزم. سانسور در ایران همیشه بوده است. مربوط به این دولت یا این نظام نیست. در قرن اخیر همیشه بوده است و معلوم نیست تا کی همراه ما خواهد بود. لباس می پوشم برم بیرون. جواد قرار بود امروز از الیگودرز برگرده. بهش زنگ می زنم:
- کجایی بچه؟
-الیگودرز، با ندا قدم می زنم.
اگه دوستم داری، فراموشم کن.
- بچه مگه قرار نبود امروز برگردی. حتما دوست داری پدر زنت بیرونت کنه؟
- آخه بی انصاف! تازه 3 روزه اومدم. امشب ساعت 12 بلیط دارم. فردا صبح آملم.
- ندا رو هم همرات میاری؟
- نه! ندا برای گواهینامه باید بمونه.
-آخه! الهی! هنوز نداره.
جواد به ندا میگه که خودش هنوز نگرفته. صدای ندا از اونور خط میاد که ایندفه که اومدم آمل، گواهینامه ام رو می زنم تو سرت. خودت می دونی نمیشه. فراموشم کن.
میرم کافی نت، مقاله هایی که مهدی قرار بود پرینت بگیره رو بر میدارم و برمیگردم. تا خونه پیاده میرم. از کنار بیمارستان 17 شهریور که رد میشم بیاد پوپک می افتم. نرگس رو زیاد ندیدم، اما بازی پوپک رو تو موج مرده خیلی دوست داشتم. خیلی جوون بود. من کسی رو دوست ندارم. من تو رو هم دوست ندارم. تا شب کار خاصی نمی کنم. آخر شب on میشم. مژی هم هست. بهش میگم حالم چندان خوب نیست، اگه این چند روز چیزی گفتم منو ببخش. اون هم شروع میکنه به فلسفه گفتن، حال ندارم، خداحافظی می کنم و می خوابم. دوست نداشتن دلیل نمی خواد، دوست داشتن دلیل می خواد.
صبح کانکت میشم، هیچ کی هنوز نظر نداده. یک نظر. چقدر کم. فراموشم کن. فراموشم کن. مامان صدا میزنه. جواد جان! جواد دم در کارت داره. میرم پایین. فیش برق تو دستشه.
-الیگودرز خوش گذشت؟
-یک کار کوچولو اداره برق دارم. بریم و برگردیم.
- ندا خوب بود؟
- راستی یک سر تا نزدیکی ترمینال میریم و بر می گردیم.
ظهری بر می گردم خونه. مامان میگه ناهار بیارم یا مهدی بیاد. میگم مهدی بیاد. on میشم. بعد از چند دقیقه او هم on میشه.
-باشه، فراموشت میکنم.
-جواد، فقط به خاطر خودته!!!
-باشه!
-اگر امکان چنین کاری بود، دریغ نمی کردم!
- باشه!
-اینقدر نگو باشه
-باشه!
-جواد چته؟
-هیچی!
-جواد!
-مواظب خودت باش، قدر خودت رو بدون.
- تو هم همینطور!
-خداحافظ
-خداحافظ.
مهدی صدا میزنه، جواد ناهار سرد میشه.
فراموشم کن.

آزادي

Sunday, August 20, 2006

در یک نظام اجتماعی آزادی چگونه تعریف می شود. قبل از ارائه تعریف باید بپذیریم که در نظام اجتماعی دو نوع آزادی وجود دارد.
1- آزادی عقاید و افکار 2- آزادی اعمال
مسلما در عقاید و افکار حدی نیست. هر انسانی بی نهایت آزاد است و مسلما فقط بی نهایت آزادی او هست که باعث پیشرفت بشریت میشود. اما در اعمال محدودیت هایی هست و باید باشد.جان استوارت میل آزادی اعمال در نظام اجتماعی را اینگونه تعریف می کند که " فرد آزاد است هر کاری که دلش می خواهد انجام دهد به شرطی که به دیگران صدمه ای نرساند"
شرطی که میل برای آزادی گذاشته، جای بحث بسیاری دارد. "به شرطی که به دیگران صدمه نرساند" چه وقت می توانیم بگوییم عملی به دیگران صدمه می رساند یا نه؟ باید از چند جنبه به این مساله نگاه کرد:
1- اگر کسی مستقیما باعث ضرر مالی، جسمی، عاطفی در دیگری شود پایش را از آزادی فراتر گذاشته است. اما باید قبل از رخ دادن این عمل به این نتیجه رسید. در واقع وقتی برای عملی صدمه ای قطعی یا احتمال صدمه ای قطعی مطرح باشد، آن عمل خارج از محدوده آزادی محسوب می شود.
2- این که گاهی ما با صدمه رساندن به خود، باعث صدمه دیگران می شویم. مثلا با تلف کردن اموال خود، به کسانی که مستقیم و یا حتی غیر مستقیم از آن سود می بردند؛ صدمه رساندیم و این عمل ما خارج از محدوده آزادی محسوب می شود.
3- عمل نکردن به تکالیفمان در برابر افراد باعث صدمه رساندن به آنها می شود و این نیز خارج از محدوده آزادی به شما می رود. بطور مثال یک پدر در برابر فرزندان خود مسئول است و نمی تواند در برابر آنها بی خیال باشد.
4- شخص آزاد نیست آزادی خودش را بفروشد. بطور مثال برده کسی دیگر شود. در واقع آزادی تا جایی وجود دارد که فرد کاری که دلش می خواهد انجام دهد و نه آنکه دیگری دلش می خواهد.5- در شرایط خیلی ایده آل شخص حتی آزاد نیست تا از تمام پتانیسل خودش در شغلش استفاده نکند و در واقع مجبور است که با تمام پتانسیل کار کند. که اگر نکند به آیندگانی که می توانستند از سود عمل او استفاده کنند، زیان رسانده و این مغایر با آزادی است.
می بینید آزادی چقدر محدود است. در واقع خیلی از کارهایی که ما خواهان انجام آن هستیم و از نبود آزادی برای آن معترض؛ در تعریف آزادی جایی ندارد. مثلا خوردن مشروب. که اگر در حین انجام وظیفه و خدمت باشد که باعث ضرر و زیان به آن کار می شود خارج از محدوده آزادی است (یادمان باشد که حتی اگر فقط برای خودمان کار می کنیم هم در اصل قضیه تفاوتی ایجاد نمی کند). اما اگر در حین تفریح باشد. اگر این تفریح به دیگران صدمه برساند که مشخص است خارج از آزادی است. اما اگر با خوردن مشروب باعث آزار و اذیت کسی نشویم، آنوقت چی؟ باز هم مغایر با آزادی است چون باعث می شود دقایقی و یا حتی لحظاتی نتوانیم از عقل خودمان بطور کامل استفاده کنیم که باعث ضرر به خودمان می شود. این مغایر با آزادی است.
پس بطور خیلی خلاصه آزادی یعنی انجام هر کاری که دلمان می خواهد با شروطی که:
1- باعث صدمه دیگران نشود.
2- باعث صدمه خودمان نشود.
3-وظایف مان را در برابر افرادی که نسبت به ما حقی دارند، انجام دهیم.

يك نوشته كاملا شخصي

Friday, August 18, 2006

صدا کن مرا، صدای تو خوب است.با توام، با خودِ خودت!
یادته اولین بار، من که خوب یادمه، ازم پرسیدی : تو مگه دل هم داری؟ همیشه می دونستم که یک روز اینو ازم می پرسی. ولی خداییش، اگه حالا همینو من ازت بپرسم، چی داری بگی؟ آهای دختر جون! دل داری؟ خواهش می کنم جواب بده.
به من می گویی "خودخواه!" من که از خود گذشته ام و به تو رسیده ام چگونه خودخواهم؟ من که تو، فقط تو، را می خوام. نه! نه! نرو! رویت را هم برنگردون، بگذار نگاهم به نگاهت باشد تا شاید و فقط شاید سردی نگاهت از گرمای نگاهم خجالت بکشد. می دانم که نگاه زردم، خود نشان می دهد در قمار عشق مبتدی تر از آنی بودم که بانک بخوانم، ولی کس خبر از آسِ دلی که در دست دارم، ندارد.
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است. آهای با توام، هیچ حواست به من هست؟؟؟

چگونه عاشق كنيم؟

Saturday, August 12, 2006

1-داشتن چیز هایی فقط از آنِ خود. خیلی خوب است که در زندگی مشترک همه چیز هایمان مشترک باشد؛ اما هر کسی به هوس ها و تفنن ها و خلوت خود نیاز دارد. پس آن را از طف مقابل نگیریم. جبران خلیل جبران می گوید: " با هم بنوشید، اما از یک جام ننوشید".2-همیشه در دسترس طرف مقابل نباشید تا هر وقت اراده کرد بتواند با شما صحبت کند. سعی کنید اگر موبایل دارید روزی چند ساعت آن را خاموش کنید یا هر وقت تماس گرفت جوری جواب ندهید که انگار منتظرش بودید بلکه حتی گهگاه خیلی شتاب زده جواب دهید و بگویید کار دارم بگذار برای بعد. اجازه دهید تخیل طرفتان به کار افتد. بگذارید در مغزش سوال بوجود آید که با چه کسی است که جواب نمی دهد؟ یا چکاری می کند که نمی تواند جواب دهد؟
3-به او بگویید که آزاد است که هر وقت می خواهد برود. حتی اگر با رفتن او شما می میرید. اما این کار چون سوپاپی است برای جلوگیری از خفقان و برای حفظ آرامش. مطمئنا عشق با آرامش لذت بخش تر خواهد بود.
4-زیباترین لحظات، لحظاتی است که دو عاشق تنهایند. پس طوری برنامه ریزی کنید که هر چند وقت یکبار با او تنهای تنها شوید. هرگز یادتان نرود " از تماشای چیزهای زیبا فقط زمانی لذت می بریم که در مقابلشان تنهاییم". اینگونه لذت ها کاملا شخصی است، حتی اگر شروعش از میان یک جمع شروع شده باشد.
5-اگر مدت زیادی با او بوده اید و او بعد از این مدت فقط به شما عادت کرده است و عاشقتان نشده است؛ او را ترک کنید. به او بگویید دلایلی برای قطع رابطه وجود دارد که دلتان نمی خواهد درباره اش حرف بزنید و راهتان را بگیرید و بروید. البته او در جواب فقط خواهد گفت که : "حرفی نیست...برو، اما قبلش بگو برای چی؟" به این ضجه ها و التماس های احتمالی، هیچ اهمیتی ندهید و فقط بگویید که دلتان نمی خواهد درباره دلایلش حرفی بزنید. بعد از چند هفته برگردید و به او بگویید که او را بخشیده اید ولی همچنان نمی خواهید درباره دلایل قطع رابطه حرفی بزنید. البته این امر بیشتر باری خانم ها کاربرد دارد. "تا زمانی که زن برای مرد سهل الوصول و دم دست باشد، عشقی رخ نمی دهد"
6-سعی کنید هر چه کمتر از "دوستت دارم " استفاده کنید. تکرار "دوستت دارم" از ارزش آن کم می کند و حتی گاهی باعث می شود طرف با شنیدنش استفراغ کند. یادتان باشد که " شما فقط و فقط یک بار این شانس را دارید که با گفتن "دوستت دارم" معشوق یا معشوقه تان را هیجان زده کنید."
7-در اوایل رابطه تان، دهنتان را ببندید و هی از چیز هایی که برایتان جالب است حرفی نزنید، شاید آن چیزها برای او جالب نباشد. اوایل سعی کنید کمتر چاک دهنتان را باز کنید و بیشتر سعی کنید شنونده باشید که بفهمید او از چه چیزهایی خوشش می آید.
8-زیاد توی دست و پایش نباشید. مدام تلفن را در دست نگیرید که کجایی و کجایم ، چطوری و چطورم؟ یا اگر با مسنجر در ارتباط هستید هی پی ام نگذارید و گزارش کار های روزانه به او ندهید. حضور مختصر در عشق را فراموش نکنید.
9-همیشه جنبه هایی از خودتان را مخفی نگه دارید تا هر وقت خودتان میل کردید به او نشان دهید. در واقع هر وقت حس کردید که دارید تبدیل به کف دست او می شوید (جایی که فکر می کند کاملا می شناسد) بک چیز جدید رو کنید.
10-طرف مقابل مامانتان نیست. شما هر وقت بخواهید می توانید خودتان را برای مادرتان لوس کنید؛ اما در رابطه با فرد دیگر همه چیز مشروط و محدود است. لوس بازی ها باید در حدی باشد که نه برای طرف عادی شود و نه جان او را به لب رساند.
11-(برای خانم ها)قبل از ازدواج هرگز و حتی اگر واقعا طرفتان را می خواهید و او هم شما را می خواهد، تحت تاثیر احساسات با او همخوابه نشوید. با این کار بیشی از نیمی از امیدتان را برای ازدواج از دست می دهید.

دو نکته از نفت

Thursday, August 10, 2006

تفاوت نفت سبک و سنگین در چیست؟
۲ عامل در وزن نفت خام تاثیر گذارند، یکی از آنها درصد گوگرد در آنها هست که به مکانی که نفت از انجا استخراج می شود بستگی دارد و عوامل تولید کننده در آن بی تاثیرند، اما عامل دوم که عوامل تولید در آن نقش مستقیم دارند به میزان درصد کربن های مختلف در نفت خام بستگی دارد. نفت خام از دو جز مایع و گاز تشکیل شده است که گاز در زیر زمین بصورت محلول وجود دارد ولی در سطح زمین چون فشار کم می شود گاز از مایع جدا می شود. نفت خام شامل ترکیب های مختلف کربن است که فرایند جداسازی مایع و گاز باید طوری صورت بگیرد که مایع و گاز کمترین وزن ممکن را داشته باشند چون هر چه وزن کمتری داشته باشد از نظر اقتصادی بصرفه تر هستند. البته سبکی هر کدام از آنها باعث می شود که آن دیگری نیز سبک تر شود.
چرا نفت ایران از نفت کشور های اروپایی و آمریکا ارزانتر است؟
اولا نفت ایران معمولا درصد گوگرد بالایی دارد و جز نفت های سنگین جهان محسوب می شود و عامل دوم که مهمتر نیز هست این است که کشورهای اروپایی و آمریکا خود مصرف کننده هستند و در نتیجه هزینه انتقال نفت را نباید بپردازند اگر از نفت های شرکت های اروپایی بخرند اما خرید نفت از کشورهایی چون ایران مستلزم پرداخت هزینه انتقال نفت می باشد که در نتیجه پول کمتری برای آن می پردازند.

MBA

Friday, August 04, 2006

"...داوطلبین ورود به رشته مدیریت در دوره لیسانس از رتبه های پایین قبول شدگان در آزمون سراسری هستند. اگرچه آموزش نیروهای مزبور برای تصدی مشاغل کارشناسی و سرپرستی در رده های پایی سازمانی ضروریست، ولی عموما و به جز استثنا ها، از فارغ التحصیلان دوره های لیسانس مدیریت نمی توان انتظار ایجاد تحولات کیفی در مدیریت سطوح مختلف را داشت. آموزش رشته مدیریت باید در سطح بعد از لیسانس و برای فارغ التحصیلان با استعداد کلیه رشته ها از جمله رشته های فنی-مهندسی توسعه یابد و با آموزش های کیفی بالا جوانان زبده و با استعداد را آماده پذیرش مسئولیت های مدیریتی سطوح مختلف نماید...
با توجه به کیفیت بالاتر دانشجویان رشته های فنی-مهندسی و نیز با توجه به کیفیت آموزش های تحلیلی در این رشته ها لازمست دانشگاههای فنی-مهندسی به ایجاد و تسعه آموزش های فنی-مهندسی اقدام کنند. این اقدام هم سبب بهبود و ارتقا کیفیت آموزش های مدیریت در کشور خواهد شد و هم سبب آشنایی بیشتر مهندسین کشور به عنوان عناصر مهم در انتقال و توسعه تکنولوژی با دانش مدیریت خواهد گردید..."
متن بالا، قسمت های پایانی مقاله ای تحت عنوان "نقش مدیریت در انتقال تکنولوژی و توسعه صنعتی" از دکتر مشایخی می باشد که در فروردین 1372 به چاپ رسیده است. نکته جالب توجه برای من این است که همه آنچه را که دکتر مشایخی خواهان رسیدن به آن بوده اند، اکنون بدون شک ایران به آن رسیده است. در چند سال اخیر یکی از جذاب ترین رشته های دوره کارشناتسی ارشد رشته مدیریت اجرایی MBA بوده است که فقط مهندسین در ان توانایی قبول شدن دارند و در این 2، 3 ساله همیشه رتبه های اول آن از برترین فارغ التحصیلان دانشگاه شریف بوده اند. مطمئنا با به دست گرفتن مدیریت سطوح مختلف کشور توسط فارغ التحصیلان MBA دوره جدیدی از مدیریت در ایران آغاز خواهد شد که شاید بتواند چرخ های صنعت ایران را بهتر به حرکت درآورد.

پوچ

Thursday, August 03, 2006

آنکه حِسَش می کنم، دیگر کنارم نیست نیست
آنکه طردم می کند از این دیارم نیست نیست
آنکه آمد پس زد و خورشید را از من گرفت
ذرّه ای چون شمع ،در شبهایِ تارم نیست نیست
آنکه حس کردم حضورش ساده معنا می شود
رفت و یادِ لحظه هایِ بی قرارم نیست نیست
آنکه باور کردمش تا اِنتهایِ بودنم
گویی اِمشب رفته و در روزگارم نیست نیست
Powered by: Blogger