به کجاها برد این امید ما را
Wednesday, August 29, 2007
آدمی به امید زنده ست و امید به انتظار!
همه امید دارن که یه روز یه کسی بیاد و برای این امید، انتظار می کشن. میگن حتما میاد! میگن اون روز هم آدمند، همه خوبن، جهان به ثبات می رسه، ظلم دیگه نیست! من نمی دونم شاید بیاد! حالا فرقی هم نداره اسمش چی باشه، مسیح باشه یا بودا یا مهدی! فرقی هم نداره که چند سال بین ما نبوده، چند صد سال یا چند هزار سال نبود! فرقی هم نداره پدرش کی باشه یا دینش چی باشه یا الان کجاست یا چرا غیب شد، مهم اینه که قراره بیاد. راستش بنظرم اصلا فرقی هم نداره که بیاد یا نه، مهم اون روزه هست، مهم اینه که اون روز بیاد! مهم اینه که یه روز بیاد که دیگه ناله نباشه، دیگه کسی آهی از ته دل نکشه، دیگه دلی بی قرار نباشه، دیگه شک نباشه، دیگه خون رنگین تر نباشه، دیگه مادری به عزای بچه اش نشینه، دیگه دوری نباشه، مهم اون روزه! نمی دونم شاید شاید اون روز بیاد! حالا که فکرش رو می کنم می بینم من هیچ وقت آدم فرا زمینی نبودم، من یه آدم زمینی ام که دو پام رو زمینه و روح و دلم هم هیچ وقت بالاتر از زمین نبوده! دل من خیلی کوچکتر از اونه که به ناله همه مردم فکر کنم و به شک و تردید اونا! برای من مهم خودمم و تو! اگه تو بیای دل من آروم میشه، قرار دل من تویی نه کسی دیگه! می دونی چیه فاطیما برای من اون روز، روز وصل با تو هست و نه روز دیگه! خدا کند که بیایی!
های های دل تنگ من...
پ.ن: چند روزی نیستم! باید برم آبادان و بعد هم تهران برای ثبت نام، احتمالا دوباره از سه شنبه در خدمتتون هستم.