مشیری

Thursday, October 25, 2007

مشیری عزیز 7 سال پیش از این در چنین روزی از دنیا رفت؛ با رفتن او آخرین شاعر بزرگ ایرانی نیز رفت، نمیشه کسی عاشق باشه ولی با فریدون مشیری عشق بازی نکرده باشه، روحش شاد.


میان جان دو انسان چنین به هم نزدیک
چقدر فاصله ؟
آخر چقدر فاصله؟ آه
چقدر ماندن در هاله ی تبسم و شرم ؟
چقدر بودن در پرده ی سکوت و نگاه؟


چقدر دوری از آفتاب آن لبخند
چقدر محروم از سایه سار آن گیسو
چقدر باید سر کرد بی نوازش او
چقدر ؟

چقدر...؟ چقدر؟
به اصطکاک دل و سنگ گوش دادن ها
به حکم مبهم تقدیر سرنهادن ها


بشر چقدر به درمان عشق در مانده است؟
مگر چقدر از این عمر بی ثمر مانده است؟

مگر چه کاری خوش تر ز دوست داشتن است ؟
مگر که عشق گناهی برای مرد و زن است؟

چقدر باید بر این گناه تاوان داد ؟
چقدر باید خاموش ماند تا جان داد؟
چقدر پرسه زدن در خیال، با اندوه؟
چقدر صبر چه صبری به سهمگینی کوه؟
چقدر سرخ شدن زیر تازیانه ی شوق؟
چقدر بی تو نشستن در این سکوت و ستوه؟

چقدر بی تو به دنبال خویش گردیدن؟
کویر حوصله را با تو در نوردیدن؟

میان جان دو عاشق چنین به هم نزدیک
چقدر باید مشتاق ماند و صبور
چقدر باید نزدیک بود و از هم دور
چقدر ؟
چقدر؟
Powered by: Blogger