يك نوشته كاملا شخصي
Friday, August 18, 2006
صدا کن مرا، صدای تو خوب است.با توام، با خودِ خودت!
یادته اولین بار، من که خوب یادمه، ازم پرسیدی : تو مگه دل هم داری؟ همیشه می دونستم که یک روز اینو ازم می پرسی. ولی خداییش، اگه حالا همینو من ازت بپرسم، چی داری بگی؟ آهای دختر جون! دل داری؟ خواهش می کنم جواب بده.
به من می گویی "خودخواه!" من که از خود گذشته ام و به تو رسیده ام چگونه خودخواهم؟ من که تو، فقط تو، را می خوام. نه! نه! نرو! رویت را هم برنگردون، بگذار نگاهم به نگاهت باشد تا شاید و فقط شاید سردی نگاهت از گرمای نگاهم خجالت بکشد. می دانم که نگاه زردم، خود نشان می دهد در قمار عشق مبتدی تر از آنی بودم که بانک بخوانم، ولی کس خبر از آسِ دلی که در دست دارم، ندارد.
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است. آهای با توام، هیچ حواست به من هست؟؟؟
یادته اولین بار، من که خوب یادمه، ازم پرسیدی : تو مگه دل هم داری؟ همیشه می دونستم که یک روز اینو ازم می پرسی. ولی خداییش، اگه حالا همینو من ازت بپرسم، چی داری بگی؟ آهای دختر جون! دل داری؟ خواهش می کنم جواب بده.
به من می گویی "خودخواه!" من که از خود گذشته ام و به تو رسیده ام چگونه خودخواهم؟ من که تو، فقط تو، را می خوام. نه! نه! نرو! رویت را هم برنگردون، بگذار نگاهم به نگاهت باشد تا شاید و فقط شاید سردی نگاهت از گرمای نگاهم خجالت بکشد. می دانم که نگاه زردم، خود نشان می دهد در قمار عشق مبتدی تر از آنی بودم که بانک بخوانم، ولی کس خبر از آسِ دلی که در دست دارم، ندارد.
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است. آهای با توام، هیچ حواست به من هست؟؟؟