من و ماکیاول و فاطیما و امید

Sunday, September 03, 2006

ساعت ۰:15 است. امید گوش میدم. کاغذ رو گرفتم تو دستم و می خوام بنویسم. نمیدونم چی؟ ولی حس نوشتن دارم.
جند روزی میشه که کتاب "بنیاد فلسفه سیاسی در غرب" رو می خونم.
سر تو بذار رو شونه هام، خوابت بگیره بذار که آروم دل بی تابت بگیره
بهم نگو از ما گذشته، دیگه دیره حتی من از شنیدنش، گریه ام می گیره
همیشه برام سوال بود که توسعه سیاسی قبل از توسعه اقتصادی روی میده یا بعد از اون. ولی این کتاب هم میگه بعضی ها به این معتقدند، بعضی ها به اون.
تو عصبانی هم مگه میشی، بنظرم تو منطقی هستی. یعنی بیش از حد
.بذار رو سینه ام سر تو، چشمهای خیس و تر تو بذار تا سیر نگاه کنم، بو بکشم پیرهن تو
بغل کن و بچسب بهم، بکش دوباره دست بهم جز تو کسی ندارم، نزدیک تر از نفس بهم
ماکیاول همیشه آدم جالبی بوده است. هیچ اندیشمند سیاسی نامش ننگین تر از ماکیاول نشده است. صفت ماکیاول در زبانهای اروپایی مترادف شیطانی است. ماکیاولیسم یعنی بی اعتنایی به اصول اخلاقی در سیاست.
یکی به من بگه این یعنی چی؟ مادرم میگه تو عاشق شخصیت جواد شدی. یعنی اگه جواد دختر هم بود، تو عاشقش میشدی!!!!!!!!!!!!!امشب میخوام مست بشم عاشق یکدست بشم
بدون تو نیست بودم امشب میخوام هست بشم
اعدام ساونارولا که مظهر پاکی بود، به ماکیاول آموخت که درستکاری و یکرنگی و نیک نهادی صفاتی است که در کشورداری بکار آید. مرد سیاسی اگر جویای کامیابی است، باید فریبکار باشد.
جواد! من با خانواده ات مشکل پیدا می کنم و نه با تو!
یه جون ناقابلی هست،بذار فدای تو بشه بیفته زیر قدمهات،که خاک پای تو بشه
چون هوس های آدمی سیر نشدنی است، اندیشه او پیوسته ناخشنود از آنچه دارد و دلزده است و همین امز او را وا می دارد که از حال بد بگوید و گذشته را بستاید و آینده را آرزو کند، بدون اینکه در این کارها انگیزه ای مغقول داشته باشد.
جواد! من کاری که به اون اعتقاد نداشته باشم، انجام نمیدم.
عشق فرمان داده که به تو فکر کنم روز و شب زیر لیم اسم تو رو ذکر کنم
من به آن می ارزم که به من تکیه کنی گل اطمینان را تو به من هدیه کنی
ساعت شده ۰:58 دقیقه، نتونستم حسم رو خوب بیان کنم.
Powered by: Blogger