برای دوست خوبم

Sunday, November 04, 2007

می دونی منم همیشه از رابطه هایی که محدود کننده بودن گریزان بودم و حتی گاهی در برابر چنین روابطی واکنش های تندی نشون میدم. بنظرم یه رابطه یا باید تعالی دهنده باشه و یا اصلا وجود نداشته باشه. اما گاهی فکر می کنم ازدواج یه ذره فرق داره؛ ذات ازدواج یه ذره محدود کننده هست، و البته این یه ذره محدودیت شیرینه و نه تلخ، اینکه نمیشه همیشه نسیم بود و باید یه روزی گون شد و ریشه گستروند. ذات آدمی با اینکه بر آزادیه ولی دوست داره همیشه یه ماوایی داشته باشه که پناهگاه امنش باشه؛ من فکر می کنم آدم در عین اینکه خواهان آزادیه، خواهان یکی شدن با یه نفر دیگه هست.
می دونی وقتی پای عشق وسط میاد نمیشه همه فاکتورهای منطقی رو در نظر گرفت و به بهترین نتیجه عقلی رسید، پایه عشق بر دیوانگیه و کیه که ندونه زندگی بدون این عشق مفت نمی ارزه!
دو راهیه نفسگیریه، امیدوارم راهی رو انتخاب کنی که عشقت میگه و منطقت تایید می کنه!
پ.ن1: مشهدی ها و همدانی و قزوینی هم اتاقی هام هستن؛ قصد توهین به هیچ کسی رو ندارم، فقط وقایع اتفاقیه رو می نویسم؛ همین!
پ.ن2: این پ.ب.ن هایی که آخر هر نوشته می بینین با پ.ن (پی نوشت) فرق دارن، اونا پست بعد نوشت هستن. اینجا پ.ن2 رو بخونین.
پ.ب.ن: کتاب خوندنم کم شده؛ اومانیسم رو تازه تموم کردم. بعد مدتها یه کتاب نیمچه فلسفی ...
Powered by: Blogger